شعر یزد از شاعر یزدی رواست

ساخت وبلاگ
لحظه ای تفکر کنیم ببینیم گلستان و بوستان و غزلیات و به طور کلی آنطور که جمع آوری و منتشر کرده اند کلیات سعدی را به خاطر خود شیخ اجل ٬سعدی ٬ می خواهیم یا سعدی را یه خاطر آنکه چنین آثار نغز و ارزشمندی پدید آورده است گرامی می داریم و هرساله روز اول اردیبهشت را به این مهم اختصاص می دهیم ؟
اگر مورد دوم صحیح باشد ٬ که از نظر علمی و منطقی ٬ و نه احساسی ٬ چنین می نماید ٬ امروز در عصر هفتصد و پنجاهمین سال شمسی تدوین و ارائه این دو سند بزرگ تاریخی و فرهنگی ٬ اجتماعی و...گلستان و بوستان قرار گرفته ایم و بهانه و فرصتی است تا بتوانیم از این آثار گرانبها ٬ و آثار مشابه آنها ٬ نه تنها در راه پرورش احساسات و زیبا پرستی و تلذذ طبع خود در قلمرو ادبیات فارسی ٬ بلکه در شناخت مبانی اقتصادی - اجتماعی - سیاسی - فرهنگی کشورایران استفاده کرده دستمایه ٬ الگو یا در واقع برنامه ٬ نقشه و راهی بومی و ایرانی و اسلامی در رشد و توسعه و به اصطلاح معمول پیشرفت و تعالی جامعه ٬ نظام و نهایتا" کشور قرار دهیم .
گلستان و بوستان به همراهی دیوان شمس تبریزی ٬ دیوان خواجه حافظ شیرازی ٬ شاهنامه فردوسی و رباعیات خیام سالها است که ٬ قبل از جهانی شدن آداب و رسوم ایرانی نوروز و امثال آن ٬ جهانی شده اند و بارها و بارها تحت مطالعه محققان خارجی قرار گرفته به زبان های متعددی در جهان ترجمه شده اند که در خصوص گلستان و بوستان شاید مطالعه گسترده پروفسورهانری ماسه ٬ ایرانشناس مشهور فرانسوی ٬ از همه قدیم تر و شناخته شده تر باشد .
امروز بین شش تا هفت میلیارد نفر مردم جهان نه همه زبان فارسی را می دانند و نه همه به همین دلیل در شرایطی هستند که از زیبائی های نظم و نثر سعدی ٬ علیه الرحمه ٬ به فارسی بهره ببرند . آنچه برای آنان مهم است پیام یا پیام هائی است که در اشعار و حکایات و سایر آثار شیخ مشرف الدین بن مصلح الدین بن عبدالله سعدی شیرازی وجود دارد و از عالم ادب و هنر ایران بی گمان فراتر و بسیار فراتر می رود : هنر و ادبیات عرب را نیز در برمی گیرد ٬ فرهنگ تقریبا" تمام منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را شامل می شود و نهایتا" هم فقط به همین ادب و هنر و فرهنگ جامعه بزرگ اسلامی طلیعه دار فرهنگ و تمدن جهانی در آن عصر و روزگار ختم نمی شود ...
سعدی در آثار گرانبار و به ویژه گلستان و بوستان خود مردم شناس است ٬ جامعه شناس است ٬  و جامعه شناسی ایران و در واقع ایرانی را از ابعاد متفاوت اقتصادی - سیاسی - فرهنگی انجام می دهد و بازبان زیبا و دلنشین نثر و شعر خود و انصافا" به صورتی کاملا" زیرکانه و سیاستمدارانه ٬ در چارچوب جهان بینی ئی توحیدی ٬ به خصوص اسلامی ٬ و بدون هیچ تردیدی فراایرانی و به مفهوم واقعی کلمه " جهانی " ٬ جامعه ایرانی و اسلامی را به نقد می نشیند ٬ سیاستگذاری می کند وبه عنوان فرزند مصلح الدین نشان می دهد که فراتر از اسم ٬ در رسم ٬ خود مصلح الدین به معنی منتقد تمام احکام و روش ها و رویه های حاکم بر جامعه است ٬ و بدون آن که علوم اجتماعی غرب در آن روز هنوز به صورت کنونی پیشرفت کرده باشد ٬ و جان لاک و توماس هابز و اگوست کنت و امیل دورکیم و ماکس وبری در عرصه علم الاجتماع وارد شده باشند ٬ به تدوین خط مشی زندگی بشری می پردازد ٬ برنامه ریزی را پاس می دارد ٬ گوشه چشمی به مفهوم امروزی استراتژی دارد ٬ از گمانه هائی استاد بودجه است ٬ و معمولی ترین و مشهور ترین شعرش حاکی از همان مبنای برنامه های اقتصادی جهان ٬ یعنی " پیش بینی " است که می فرماید :
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن !
که می خوانند  ملاحان  سرودی 
اگر باران  به  کوهستان  نبارد
به سالی  دجله گردد خشک رودی
و نه تنها خدا را در هر امری مسبب الاسباب و حاضر و ناظر می بیند بلکه انسان خلیفه الله را به نظارت عمومی دعوت و جا به جا کنترل اجتماعی که همان نظارت عمومی جامعه باشد را پاس می دارد٫ و روش آن را در جامعه ایرانی و به طور کلی تمام جامعه های اسلامی مورد بازدید خود متذکر می شود .
هفتصد و بیست سال تمام شمسی ٬ یا در چنین حدودی ٬ از مرگ شیخ اجل می گذرد و بارها و بارها و شاید میلیاردها بار اشعار و حکایات نغز و شیرین وی را خوانده ایم و محظوظ شده ایم و محظوظ می شویم . اما هنوز هیچ محققی و مطالعه گری و موسسه ای تحقیقاتی ٬ آنطور که شاید و باید ٬ به نقد اقتصادی و اجتماعی آثار گرانبهای وی ننشسته است و از این ممر و به رسم  ادائ دین به علم و فرهنگ جامعه ایرانی  ٬ به تدوین علم الاقتصاد و جامعه شناسی و علوم سیاسی اسلامی -ایرانی نپرداخته است .

گروهی ٬ کمیته ای ٬ واحدی یا موسسه ای تحقیقاتی شامل جغرافیا دانان ٬ تاریخ شناسان ٬ اقتصادیون ٬ مردم شناسان و جامعه شناسان و نظایر ایشان میبایست تا در آکادمی یا به اصطلاح ما دانشکده ای از علوم مدیریت یا جامعه شناسی و مصطلح تر ازهمه " علوم اجتماعی " چنین مهمی شروع شده به درستی صورت گیرد و ٬ انشاء الله به سر انجام رسیده کاربردی واقع شود . 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : سعدی شیرازی , گلستان , علیرضا آیت اللهی, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 625 تاريخ : يکشنبه 17 شهريور 1392 ساعت: 10:10

 سعدی شیرازی و نسٌاج یزدی در همٌت و کار

 

فرزندان عزیزم
قبل از این که یادداشت یا یادداشت هائی به مناسبت روز بزرگداشت شیخ اجل سعدی ٬ علیه الرحمه ٬ بنویسم ٬ این شعرش را ٬ که برایم بسیار گرامی است ٬ به شما هدیه می کنم :
به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار     که بر و بحر فراخ است و آدمی بسیار
گرت هزار بدیع الجمال پیش آمد         ببین و بگذر و خاطر به هیچیک مسپار
مخالط همه کس باش تا بگردی خوش   نه پایبند یکی  کز غمش  بنالی زار
مرا رفیقی باید که بار برگیرد            نه صاحبی که من از وی کنم تحمل بار
کسی که از غم و تیمار من نیندیشد      چرا من از غم و تیمار او شوم بیمار ؟!
به راحت نفسی رنج پایدار مجوی       شب شراب نیرزد به بامداد خمار.....

سعدی شیرازی و نساج یزدی

در بهار 1980 به صورت "مستمع آزاد " در سمیناری از دكتری رشته فرهنگ و تمدن اسلامی دانشگاه پرووانس فرانسه شركت كرده بودم . بحث قیاس و تمثیل و تعمیم و شناخت جامعه در دنیای مشرق زمین و در واقع كشور های خاور میانه و شمال آفریقا ٬ یعنی دقیقا همان كشور هایی كه مرحوم استاد دكتر محمد معین در فرهنگ خود با ته لهجه ی گیلانی !محل « سیر در آفاق و انفاس » سعدی شیرازی معرفی كرده است ٬ بود
استادانی كه طبق معمول شرکت درسمینار های دكتری كشورهای پیشرفته صنعتی غرب اروپا تعدادشان هم از تعداد انگستان یكدست فراتر می رفت مثال هایی از فرهنگ های عراق،سوریه،حجاز و به خصوص شمال آفریقا می آوردند و اینجانب هم به تدریج از جلد مستمع آزاد بیرون آمده از سر عرق وطن ! چنان كه از رسم و رسوم ما ایرانیان است به صورتی كاملا " قابل توجه «متكلم وحده» شده به ناگاه متوجه شدم كه لااقل به تعداد مثال های تمام ایشان از تمام آن كشور ها مثال هایی از تك كشور ایران آورده ام و برحسب اتفاق یا هرچیز دیگری تقریبا "تمام مثالها از آثار ٬ و به خصوص گلستان٬ شیخ اجل سعدی !
استاد ارشد سمینار به اعتراف نشست كه بیش از یك بار به خواندن آثار ترجمه شده ی سعدی به زبانهای انگلیسی و فرانسوی پرداخته است ' به خصوص معرفی سعدی توسط پروفسور «هانری ماسه » ایرانشناس بزرگ فرانسوی كه كتابش تحت عنوان «مطالعه ای درباره ی سعدی شاعر » در 1919 منتشر شده است و حقا كه شیخ سعدی از بزرگان حكمت عملی ٬  یا تقریبا "و مساحمتا" و به تعابیر و تفاسیری «راهبرد استقرار عدالت اجتماعی در جامعه ی ناهمگون و رو به توسعه و تعالی » است، وچه ...وچه...وچه...!!
قبل از این در همین ایران هم چند نفر از بنیا نگذاران جامعه شناسی و مردم شناسی ایران و از استادان دانشكده ی علوم اجتماعی وتعاون دانشگاه تهران آن زمان ٬ به این موضوع پی برده بودند و حتی مرحوم دكتر غلامحسین صدیقی ٬  فارغ از عقاید سیاسی و اداری خود ٬ و به پیشنهاد و اصرار دكتر م.ر درسی در این خصوص پایه نهاده بود كه گرچه خود عمری تقریبا" یك قرنی داشت اما عمر خدمت دانشگاهیش كفاف نداد و ٬ در آن شرایط ٬ نتیجه ای كه باید و شاید حاصل نشد.
عرض كردم «شرایط »!مهم ترین تعریف پیشرفت و تعالی و هزینه كردن بودجه ی مملكتی و محلی شاید «ایجاد شرایط» برای رشد و توسعه باشد كه بنا به «مد» این روزها در بحث «سرمایه اجتماعی » متجلی میشود . شیخ اجل مشرف الدین ابن مصلح الدین بن عبدالله شیرازی از سرمایه های اجتماعی بزرگ این كشور است و از مبادی و منشاء هرگونه اشاعه ی فرهنگ و توسعه ای كه اسلامی و ایرانی و در راه استقرار عدالت اجتماعی باشد و از آن جمله جهاندیده ای كه با اعلاء و ادناء نشست و برخاست كرده است و دارای سعه ی صدر و از جمله لابد هنوز هم تحمل شوخی (شوخی یعنی گستاخی ) از جانب ما جوانتر ها .
میگویند یك نفر یزدی كه مثلا "هفتصد و هفتاد سال شمسی قبل از این و از ترس مغولان غارتگر و به همراه تجار صادر كننده ی دستباف های گرانقیمتش به سرزمین شام رفته بود شیخ شیراز را دید كه پاچه های شلوار قیمتی خود را بالا زده است و به قول مردم ما « ور مالیده » و به كار گل مشغول است.هر دو ایرانی بودند و هر دو شافعی مذهب .
یزدی به نظاره  برادر دینی خود ایستاد و پس از لحظه ای دهان به سخن باز كرد كه شیخنا !چه شده است كه به قول خودت : گهی بر طارم اعلا نشینی - گهی بر زیر پای خود نبینی ؟!
شیخ سعدی گفت : میدانی كه «همه قبیله من عالمان دین بودند...» و مرا با گل كاری نیست.
اما به سیر آفاق و انفس آمده بودم كه به تنگدستی گرفتار و در این مهلكه مشغول به كار ! 
تو را چه غم كه معلوم است بضاعتی داری و با آن ،شكم سیر میداری!:
سل المصانع ركبا" تهیم فی الفلوات    تو قدر آب چه دانی که در كنار فراتی؟!
یزدی گفت: زندگی مدید در دیار عرب تو را نیمی عرب ساخته است كه نیمی از شعر خود را به زبان عربی می سرائی و در این واحه نان را آب و مرا به جای در كنار فرات می بینی ! مردی نساجم و زحمتكش ، صانع و قانع و مقتصد و به گفته خودت : 
كس بار مشاهدت نچیند   تا تخم مجاهدت نكارد
مجاهدت كه همان همت باشد كرده ام و مضاعف چنان كه در این امر الگوی ایرانی شده ام . گفته ای و زیبا گفته ای . گویندكه بنا به فصاحت كلامت حتی در دیار عرب به وعظ و خطابه مشغولی.اما باز تو خود گفته ای كه : 
دو صد گفته چون نیم گفتار نیست ...
سعدی گفت اما نه میتوانی با امیران بنشینی و نه به سیر آفاق و انفس رفته سراسر جهان را ببینی ! اگر هم اكنون به كار گل مشغولم استثناء است و قاعده در تمكین و تعین و نوشتن نثر و گفتن شعر در هوای خوش شیراز و ناز و تنعم در دربار اتابك ابوبكربن سعدبن زنگی دارم . اما تو نه شعری گفته ای و نه نثری نوشته ای !
یزدی گفت : در هوای سرد و خشك زمستانی و به خصوص گرم و سوزان تابستانی یزد در چال شعر بافی می نشینم و ترمه و یزدی و زری میبافم و زیب تن سلاطین بزرگ مغرب زمین می كنم و دم نمیزنم . كاری پیش از بیش مضاعف كه نه در وعظ های عربی تو است و نه در شعر های نغز پارسی :
سعد یا شیراز خوردی نون مفت
شعر های خوب هم دانی تو گفت
گر بیایی یزد و نساجی كنی
مه...از...نت بیفتد جفت جفت!
کجا کار مضاعف کرده ای و همت مضاعف نموده ای که خود گفته ای :
همت بلند دار که مردان روزگار
از همت بلند به جائی رسیده اند
سعدی كه شنید طایفه مغول هم در ایران دست از قتل و غارت برداشته اند با كاروانیان كوشا و دستان پینه بسته و پاهایی طاول زده و عرق ریزان در بیابان سوزان به ایران باز گشت و دیگر هوس سیر آفاق و انفس از سر بگذاشته گفت :
یك چند به حیرة عمربگذشت      من بعد بر آن سرم كه چندی
بنشینم  و  صبر  پیش گیرم        دنباله  كار خویش  گیرم
كه البته اینهمه مطول نویسی در وادی شوخی بود و به مناسب سالروز  بزرگمردی چون سعدی شیرازی در اول اردیبهشت و هم اوست كه فرموده است :
به دست  آهن تفته  كردن خمیر     به از دست بر سینه پیش امیر
ونیز :
هركه نان از عمل خویش خورد    منت  حاتم طائی  نبرد
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : سعدی شیرازی , تساج یزدی , کار , کوشش , همٌت , تولید , بهره وری , علیرضا آیت اللهی, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 746 تاريخ : يکشنبه 17 شهريور 1392 ساعت: 10:08

گفت : حیدر ! ؛ گفتمش : آری علی است

« لافتی ...»  نزدِ عَدُوٌانِ جلی است

 

گفت : سرور ! گفتمش : آری ، علی است

« کنت و مولاه ...» اش موید بر «ولی» است

 

گفت : اختر ! ؛ گفتمش : آری ، علی است

ماه و مهتاب است ، و  نور انزلی است

 

گفت : برتر ! ؛ گفتمش : آری ، علی است

جانشین است و جواب ما « بلی » است

 

گفت : « اکملت لکم ... » بهر چه بود ؟

گفتمش : یعنی  نه تنها مُبدلی است

 

گفت : اکبر ! ؛ گفتم : او دیگر خداست

از الهی بودنِ هو ، او  « ولی » است

....

اوایل دهه 1350 ، شاید سال 1343 ، در شهر یزد ؛ و درمجلس جشن علی (ع) در خانقاه دراویش نعمت اللهی یزد ، درجنوب مسجد مصلی عتیق یزد بود که تحت تاثیر مدٌاحی های دراویش این شعر نسبتا" سماعی ؟ را سروده بودم و در پایان دفتر جبر و احتمالاتم یادداشت کرده بودم که ناگاه متوجٌه شدم « عموی شاعر » بزرگترم که شاید بیش از یک ربع ساعت نبود وارد مجلس شده بود دارد از مجلس خارج می شود . بسرعت خود را به وی رساندم و بگوئی نگوئی با افتخار شعر را به دستش دادم .

گفت : خوب ، منظور ؟

جوابی نداشتم که در جا بهش بدهم  . این را هم بگویم که دراویش یا به تعبیری صوفیان یزد که باقیمانده دوران قبل از حکومت صفویٌه بودند به دوگروه تقسیم می شدند : حیدری ها که قطبشان یعنی قطب الدین حیدر در تربت حیدریه مدفون بود و بیشتر از سادات خراسانی الاصل و همراهان مهاجرشان به یزد و درقدیمی ترین محله های اطراف مسجد جامع کبیر و محله های شرق یزدبودند  . خانقاهشان هم در حوالی کوچه تبریزیان بود . نعمتی ها که گروه مقابل آنان بودند و از پیروان شاه نعمت الله ولی با طرفداران بالقوه بسیار بیشتر ، از بین مردم کم بضاعت تر در غرب و جنوب شهر یزد اکثریٌت داشتند ؛ و آقا سیٌد مهدی نقیب زاده ، از احفاد شاه نعمت الله ، عمو زاده پدرِ مادرم رهبرشان به شمار می رفت و مارا به جشن های مربوطه دعوت می کرد که به ملاحظه همین خویشاوندی در بخش عام آن ها شرکت می کردیم . والٌا پدر و دوعموی شاعرم در واقع روحانیانی غیر ملبٌس از مذهب شیعه دوازده امامی بودند که اصولا" صوفیگری را قبول نداشتند ؛ و شاید به همین دلیل هم عموی شاعردوٌم من ، حاج میرزا کاظم ، که دیوانش هم چاپ شده است به هیچ قیمتی در این مجالس شرکت نمی کرد و عموی شاعر بزرگترم ، حاج میرزا محمد ، هم محض احترام فقط چند دقیقه ای بود که نشسته بود و بر خاسته بود و در حال رفتن ...

دست در جیبش کرد و نسخه ای از شعر زیر را که با جوهر سبز نوشته شده بود به من داد ؛ تا بعد ... 

ای امیر عرب ای کآینه عیب نمائی

برسر افسر سلطان ادب ظلٌ همائی

این نه مدح تو بود پیش خردمند سخندان

که عدو بندی و لشکر کشی و قلعه گشائی

در پس پرده نهان بودی و قومی به ضلالت

حرمت ذات تو نشناخته گفتند خدائی

پس چه گویند ندانم گر از این طلعت زیبا 

پرده برداری و آن گونه که هستی بنمائی

چه مدیح آرمت ای آنکه تو خود عین مدیحی

چه ثنا خوانمت ای آنکه سزاوار ثنائی

سوخت اندر طلبت جان « طراز » و نزند دم

تا نگویند که مطلوب چو من بی سر و پائی

شعر از طراز یزدی است که در زمان فتحعلیشاه می زیسته است .

فردایش به دفتر عمویم رفتم و گفتم شعر بسیار زیبا و روانی به بنده دادید .

گفت : خوشت آمد ؟

کفتم : مسلما"

گفت : آیا شعر فقط برای این است که خوشمان بیاید ؟ اسکلتی راست و ریست داشته باشد ؛ یا اصل بر « پیام » ( هدف ) شعر است ؟. تو با این شعرت چه چیزی را می خواهی ثابت کنی ؟ نا آگاهانه تحت تاثیر مدیحه های گاه کفر آمیز .... بعضی از دراویش دوبیت در شعرت آورده ای که ( همانجا بر آنها قلم قرمز کشیدم ) که در مذهب شیعه دوازده امامی قابل توجیه نیست . این درویش مدیحه سرا ( درویشی رفسنجانی بود که آنشب شعری را خوانده بود ... ) نا آگاهانه شاه مردان جهان را « ابزار » منافع شخصی خودش قرار داده است : کفر ، کفر ، کفر ، ... حال آنکه علی باید « الگو » قرار گیرد و در این مورد هم شعر باید اثربخشی لازم را داشته باشد درست مثل فلان فیلم سینمائی که تورا ترغیب به پیشرفت می کند و چه بسا تا حدودی بسیار زیاد تغییر می دهد . سالهاست که ما اینگونه شعر ها را می گوئیم و هیچ فایده ای هم برای هیچ کسی ندارند مگر برای خود شاعر که شاید از قبال آن ...

من این شعر را تحت تاثیر گفته های عمویم پیرایش کردم و دو سطر آن را به طور کلٌی حذف کردم . بعدا" تحت تاثیر  سخنرانی یک شاعر فرانسوی در ایران در پائیز 1351 باز هم آن را ویرایش کردم و هنوز هم به آنچه که برایتان آورده ام راضی نیستم . امٌا « چه کند بی نوا ؟ همین دارد ...»

( برگ سبزی است تحفه ی درویش - چه کند بی نوا ؟ همین دارد ) 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر کهن, حیدر , علیرضا آیت اللهی , 1343 , 1351 , یزد, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 622 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 15:03

بکی از مردمان سرخ - آبی
رفته بوده ست توی قصٌابی
گفته بودست شیر می خواهم
دوسه بسته پنیر می خواهم
ربٌ انگور هم اگر دارید
دو - سه تا بهر من نگهدارید
دو - سه کبسه برنج می خواهم
شهد ناب ترنج می خواهم
آبِ خشک پنیر می خواهم
رنگ مشکی ِ سیر می خواهم
مبل استیل زرد متری چند ؟
مشتری هستم اینقدر تو نخند !
گفت قصٌاب جایت اینجا نیست
جای مغزت به کلٌه ات خالی است 
پند گیر از من این و مغز بخر 
تا نبینند پیش من یک خر !
که برای خَرَم مجالی نیست
جلوی دخل صاحبت تو نایست !

گروه : کهن
نوع : مثنوی
موضوع : طنز اجتماعی
نام : یکی از مردمان سرخ - آبی
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : تابستان 1351 

محل : باقی آباد یزد 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر کهن , مثنوی , طنز اجتماعی , یکی از مردمان سرخ آبی , علیرضا آیت اللهی ,تابستان 1351 , باقی آباد یزد, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 561 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 14:57

 

جائی که « ادب » ، « بی ادبی » شد شعر است ؟
جائی که عبارت وجبی شد شعر است ؟ !!!
جائی که هزار قید و بند و دستور
« صِنع الکی » ، « بو العجبی » شد شعر است ؟

گروه : کهن
نوع : چهارپاره
موضوع : ادبی - انتقادی
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : اردیبهشت 1351

محل : تهران 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر کهن , چهار پاره , ادبیٌات , بی ادبی هم شعر است , علیرضا آیت اللهی , اردیبهشت 1351 , تهران, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 581 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 14:52

 
به هر شعر من آن شاعر ، شعورش شیره می گردد
شرای ناب شهد من ، به چشمش تیره می گردد
ندارد چشم دیدن ، این عسل ها ، این مثل ها را
به درد خود سری مظنون ، چو خان حیره می گردد 
نمب دانم چرا در پشت سر اینقدر فحاش است؟!
نمی داند که می دانم ، حسد را سیره می گردد
فدای چشم آن ناظر که می بیند حقیقت را 
که چ.م این روز روشن چون سحرها تیره می گردد
.......

گروه : کهن
نوع : غزل
موضوع : هجویه
نام : چرا اینقدر فحٌاش است
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : اردیبهشت 1351 
محل : تهران
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر کهن , غزل , هجویه , شعر اجتماعی , چرا اینقدر فحٌاش است , علیرضا آیت اللهی ,اردیبهشت 1351 ,تهران, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 535 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 14:46

پلنگ و روبه و ببر دژم نخواهد ماند

 

 
« رسید مژده که ایٌام غم نخواهد ماند 
چنان نماند و چنین باز هم نخواهد ماند»
ز وحشیان طلبکار در سرای سرسر
پلنگ و روبه و ببر دژم نخواهد ماند
« چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
که در صحیفه هستی رقم نخواهد ماند »
امید به شیر و جوانمردی فسانه ئیش
به شام می کشد و صبحدم نخواهد ماند 
« چو پرده دار به شمشیر می زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند »
که ابر سیل شود باد می شود توفان
ز سیل و زلزله این بوالعدم نخواهد ماند
« من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند »
جهان ساعی و نمٌام و کاذب و بدگوی
به روی جورکشان مغتنم نخواهد ماند 
« سرود مجلس جمشید گفته اند این بود 
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند»
ز فصل سرد زمستان و عشوه ی هیزم
نبود مکنت و زور درم نخواهد ماند 
« توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
عطای خوش به لقای خوش است و نیکوئی
که باتکبر و خسٌت ، ارم نخواهد ماند
« بر این رواق زبرجد نوشته اند به زر 
که جز نکوئی اهل کرم نخواهد ماند »
گدای شهر حبیبان به این علوٌ مقام
همیشه سلطه مدار حرم نخواهد ماند
« غنیمتی شمر ای شمع ، وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند »
که عشق ، نقش جهان است ؛ و دوستی ، هستی
چمین حکومت وجه و درم نخواهد ماند
« ز مهربانی جانان طمع مدار حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند »
جهان شده انگشت بر دهان زین میر
بلیٌه ای ست که میر علم نخواهد ماند

گروه : کهن
نوع : تضمین غزلی از حافظ
نام : بلیٌه ای است ...
موضوع : اجتماعی - فلسفی انتقادی 
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : زمستان 1350 ( ایٌام جشن های شاهنشاهی )
مکان : تهران ، اداره وظیفه عمومی

 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعرکهن , تضمین غزلی از حافظ , بلیٌه ای است , شعر اجتماعی و انتقادی , علیرضا آیت اللهی , زمستان 1350 , تهران , نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 570 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 14:39

 کربلائی قربان ، پسری داشت بنام بهمان

از فلان ،  بنتِ فلان ،  بنتِ فلان ...
بی نژاد از همه سو ، بد نسب و بی بته
از پدر یک گوربان ، مادرش هم که فلان
از همینجا تو ببین رسم وی و زود بخوان
نه ! عیان نیست ! و باید بشود خوب بیان
پسرک ،تخم بد آهنگ ، سری دیگر داشت
کلٌه اش پوک چو گنبد ، خِردش در دَوَران
شعر می گفت چه زیبا و عروضی و لطیف
فاقد اصلِ ادب ، ننگ ...  به کلٌ ایران
از ادب هیچ ندانسته ... ، ز زیر بوته ...
سر بر آورده که من ! شاعر شهر تهران !
گفتمش آی ! نسنجیده ی بی اصل و نسب !
ابتدای همه این است : « نصاب الصبیان »
پس از آن گفتن شعر است به شرط آداب
توبه از هر بدی و بعد مزمٌت ز بدان
خوب گفتن ز همه خوبی و خوشگوئی ها
وصف صاحبخردان ، کرنش صاحبنظران
پس زبانی به در آورد و چو عنتر برجست
گفت : « ما شاعر شهریم ، نه زان بو العجبان !
شعر می گویم و می پویم و عشق است به راه
چه نیازی است شوم مغبچه ی پیر مغان ؟!
دور ، دورِ همه نامردی و بدخوئی هاست
نه بزرگان به رحیم و به شمیم الرحمن !»
گفتمش : « فاتحه بر این ادب و این شعر است
کر تو باشیش نماینده و شهره به بیان !

گروه : کهن
نوع : قصیده هجویه طنزیه !
موضوع : شعر و ادب
نام شعر : کربلائی قربان
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : تابستان 1350
محل : تهران ، پادگان شاپور ( ژاندارمری )

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر کهن , قصیده هجویه طنزیه , ادب شاعر , کربلائی قربان , علیرضا آیت اللهی , تابستان 1350 , تهران, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 521 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 14:32

شعر بند تنبانی (1)

بند تنبانت را
دیده بودم شاعر
كه به نام شعر !
آوردی تو ...
تو بپوش این در و دروازه ی...
... شهر قزوین

(1) اصطلاحی بود كه پنجاه سال قبل ، به خصوص در زادگاهم شهر یزد ، به شدت باب بود و بنده در این هجوبه ی خامسرائی جوانی بر علیه یكی از شاعران به اصطلاح استاد ادبیات ( كه علنا" به دانشجویان فحش هائی در همین ردیف می داد ) دانشگاه تهران آورده ام .

گروه : نو
نوع : نیمائی
موضوع :طنز ، هجویه
نام : شعر بند تنبانی
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : زمستان 1349
محل : تهران

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر نو , هجویه ( اجتماعی ), شعر بند تنبانی , علیرضا آیت اللهی , زمستان 1349 , تهران, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 1091 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 14:27

آی آدم ها ! شما كاینجا نشسته شعر می خوانید
عید نزدیك است و من مخمور ، می دانید ؟
گرانی  كرده  بیداد و  دلم  ناشاد
چگونه این پریده رنگ من را هم نمی خوانید ؟

گروه : كهن
نوع : چهارپاره
رده : اجتماعی ( اقتصادی )
نام : گرانی كرده بیداد
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : اسفند 1348 
مكان : تهران
ویرایش نشده

منتشر نشده 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر کهن , چهارپاره , شعر اجتماعی و اقتصادی , گرانی کرده بیداد , علیرضا آیت اللهی , اسفند 1348 , تهران, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 505 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 3:13

آمده ام که سر زنم
کوبه ی دل به در زنم
گر نپذیریم چنین
زار شود دل غمین
صوفی سرگشته نی ام
عاشق برگشته نی ام
شعر تو را می طلبم
گر ندهی معطٌلم !

گروه : کهن
نوع : مثنوی گونه
موضوع : اجتماعی
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : زمستان 1348 
محل : تهران ، دانشگاه تهران

 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر کهن , مثنوی , آمده ام که سرزنم , شعر اجتماعی , علیرضا آیت اللهی , زمستان 1348 , تهران, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 561 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 3:03

من به نومیدی ایمان دارم 
و به تنهائی خود... 
در ورطه ی عشق
آن یكی می گوید :
روشنائی مرده است
و قَدَر 
به توانائی خود مشكوك است
در بهشت زهراء
اندر آن دشت سیاه ظلمت
كه به شب میماند
نور خاموش شده است
نور معشوق فرو رفته به خاك
و چه دلها خونین...
و
گریبانم را
كه شده چاك به چاك
چه كنم گر ندرم 
گوهری رفت از این كون و مكان
عاشقش تنها شد
 و به نومیدی خود با ایمان
چه كند گر نكند اندیشه....
آسمانی است سیاه
كه ندارد خورشید .

گروه : نو
نوع : نیمائی
رده : مرثیه
نام : من به نومیدی خود
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : زمستان 1348 
مكان : تهران
ویرایش نشده

منتشر نشده 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر نو , من و نومیدی , شعر اجتماعی , مرثیه , عاشقانه , علیرضا آیت اللهی , زمستان 1348 , تهران, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 538 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 0:59

 

یک قصٌه بیش نیست ؛
این را شنیده ای که « غم عشق » را به آن
تعریف کرده اند .
و عجیب است ، وَه ، عجیب ؛
کز هر زبان که می شنوم نامکرر است .

گروه : نو
نوع : نیمائی
نام : یک قصٌه بیش نیست
موضوع : عاشقانه و عارفانه
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : تابستان 1348 :

محل : باقی آباد یزد 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر نو , شعر تضمین , یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب , عاشقانه , عارفانه , علیرضا آیت اللهی , تابستان 1348 , باقی آباد یزد, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 507 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 0:55

بین شاعر و نویسنده ای که عضو این یا آن ، یا تعدادی انجمن و گروه و دسته است ؛ و شاعری که به هیچ گروهی بستگی یا به اصطلاح وابستگی ندارد چیست ؟ سریعا" قضاوت نکنیم ! من هیچگاه عضو هیچ انجمن و گروه و دسته و حزب و دفتر و دستکی  نبوده و نیستم؛ و یکی از مهم ترین دلایل عدم موفقیٌت من در صحنه های اداری ( و گرفتن پست و مقام ! ) – و به طور کلٌی اجتماعی ، به ویژه اقتصادی و حتی فرهنگی ... همین اشتیاق به « مستقل » عمل کردن است . بسیاری از شاگردانم وزیر و وکیل و نظایر آنها شده اند و من همچنان یک کارمند دست به دهن هستم ؛ و البته از این که وزیر و وکیل نشده ام کوچکترین گله و شکایتی ندارم . چون معتقدم هرکس هرچه که هست خودش خواسته است که آن باشد ؛ در طبیعت اوست ...

مهرداد اوستا که او هم مثل من کارمند و در سال 1363 در یکصدمتری محل کار من شاغل بود سروده است :

من عاشق تنهائیم ، سرگشته شیدائیم

دیوانه رسوائیم ، تو هرچه می خواهی بگو !

امٌا این آزادگی دارای یک حسن است و هزاران عیب تجاری و... .

به گمانم سال 1342 بود که برادر بزرگترم پس از آنکه دیپلم ادبیش را گرفت یکی از کتاب های درسیش بنام « تاریخ ادبیٌات ایران و تاریخ شعرا » ، تالیف حسین فریور و منتشره در سال 1339 را که دائما" از وی قرض می گرفتم به من بخشید . در صفحه ی آخر آن کتاب و چون نتیجه گیری در تاریخ شعر پارسی آمده بود :

« عدٌه ای نیز در این اواخر به تقلید محض و کود کورانه از ادبیٌات اروپائی ، اشعاری به اوزان هجائی می سرایند و به قول خود می خواهند تحوٌلی در شعر و ادبیٌات به وجود آورند . ولی چون پایه و مایه ای ندارند ، کاری از پیش نخواهند برد »

نه تنها این مطلب در سراسر کشور تدریس می شد ؛ بلکه اکثر قریب به اتفاق دبیران ادبیٌات دبیرستانها نیز معتقد به نثر و نظم کلاسیک بودند ، مگر گروهی انگشت شمار که از فریدون توللی و نیما و فریدون مشیری گفتگو می کردند ... . در طرف مقابل هم بودند شعرا ، محافل ادبی و مطبوعاتی که سرودن شعر کهن ( کلاسیک ) را نشانه ای از عقب ماندگی و واپسگرایی معرفی می کردند !

پس نخستین سؤالی که برای یک شاعر نوجوان و جوان پیش می آمد این بود که چگونه باید شعر گفت که نزد مردم ، در دراز مدٌت ، معقولتر و محبوب تر و مطلوب تر باشد ؟

تصوٌر نکنید که در آن روز و روزگار از ادیب الممالک فراهانی – ادیب پیشاوری – ایرج میرزا - ، و به خصوص عارف قزوینی – فرخی یزدی – پروین اعتصامی – ملک الشعراء بهار – رهی معیٌری – امیری فیروز کوهی – عماد خراسانی – شهریار – و... نامی نبود . برعکس ! امٌا نیما – فروغ – شاملو – کسرایی – سپهری – اخوان ثالث – مشیری – و ... همچنان در سایه بودند ... و نه در محافل دانشجوئی ... مسئله من این بود که گاهی اشعاری می سرودم که نهایتا" نیمی از شعر به صورت نو و نیمی دیگر به صورت کهن در می آمد ! .

نزد بسیاری از شعرا و ادبای آن زمان این مسئله را مطرح کردم که قبل از هرچیز با خنده آنها مواجه شدم و آنگاه جواب استاد محمٌد پروین گنابادی بیش از سایرین به دلم نشست . اوٌل یکی از آن شعرها را بخوانید :

گفت : مجنون توام

گفت : خوب ، باش !

گفت : دلخون توام

گفت : خوب باش!

گفت : کامم ندهی ؟!

گفت : دهم

گفت : عجٌل صنما !

گفت : به جاش

گفت : جایش چه بود ؟ کی ؟ و کجا ؟

گفت : وقت گل نی در هرجا !

بردلش جان و دل من بودی

وعده اش « بر سر خرمن » بودی

عهد و پیمان و وفا کی بودی

گوش گل ها شنوا کی بودی

....

خوب ، حالا لطفا شما نظر خود را بنویسید ! تا بنده هم پس از کسب لااقل پنج پاسخ ، گفته استاد پروین گنابادی را در اینجا عرض کنم ! 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر نو , شعر کهن , استاد محمد پروین گنابادی , قیود شعری, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 506 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 0:50

 

 

تخم تردید بسی مغتنم است
نزد برخی علما محترم است
شک نبرده چه بقینی باشد
گفته باید ز امینی باشد

گروه : کهن
نوع : چهار پاره
نام : تخم تردید
موضوع : اجتماعی - علمی
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : زمستان 1347

محل : تهران ، دانشگاه تهران 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : تخم تردید , شعر کهن , چهار پاره , شعر اجتماعی , شعر علمی , علیرضا آیت اللهی , زمستان 1347 , تهران, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 492 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 0:47

ادبیٌات را به سیاست چه مربوط است ؟ و اختناق یعنی چه ؟ .

قبلا" نوشتم که چون سیاوش کسرائی با مدیر ماهنامه ما رفیق بود و در محلٌ کارش ، بانک رهنی ، تحت ریاست و عملا" حمایت یکی از خویشان من بود گاه به گاه که به سراغش می رفتم مرا به جرگه ی شعرای همراهش که که تقریبا " هرروز در اتاق بزرگ و دارای ده – پانزده صندلی (1) وی جمع می شدند راه می داد ، و من فقط سراپا گوش می شدم ، و هراز گاهی هم یک سؤال حقیقی یا استراتژیک (2) ! .

یک روز که بحث اختناق رضاخانی بود ؛ و نهایتا" هم ماهنامه ما را به دلیل مقاله ی ضدٌ اختناق رضا خانی اسماعیل نوری علاء توقیف کردند !!! . بحث اختناق پیش آمد ؛ خودم را به اصطلاح به نفهمی زدم و و از کسرائی در حضور آن جمع که اکثرا" هم گرایشاتی به حزب توده داشتند پرسیدم :

-         اختناق یعنی چه ؟

ابتدا خواست سؤال را به خنده و شوخی بگذراند. امٌا همین که دید برخی از یاران صمیمیش هم منتظر پاسخ هستند کمی برافروخته و عصبانی شد و طبق معمول اینطور وقت ها ، لهجه گیلانیش عود کرد و گفت :

اختناق یک موضوع اجتماعی و مربوط به رشته علوم اجتماعی است و نه جزء صنایع شعری ... تو که دانشجوی علوم اجتماعی هستی چرا این سؤال را از استادت دکتر صدیقی که به حدص کافی سیاسی هم هست نمی پرسی ؟ ! هر جوابی هم داد بیا به ما هم بگو ! .

با وجود آنکه کسرائی از ادبای حزب توده ، و دکتر غلامحسین صدیقی ( وزیر کشور مصدٌق که امروز هم سالروز فقدان وی است ) از سران بزرگ جبهه ملٌی بودند پس از کودتای 28 مرداد ، در عصر اختناق  محمد رضا شاهی ، شاید به مصداق « بیا سوته دلان گرد هم آئیم » چون بسیاری از شکست خوردگان دوطرف قیام که چشمکی به هم می زدند ، روابطی دورا دور حسنه با یکدیگر داشتند و توسط من به یکدیگر سلام می رسانیدند (3) ...

هنوز هم تعجٌب می کنم که چرا صدیقی برای کسرائی آنقدر احترام قائل بود.

چند روز بعد با مقدمه چینی مختصری از دکتر صدیقی پرسیدم اختناق یعنی چه ؟

در چنین مواقعی دکتر صدیقی از زیر عینک چنان نگاهی به پرسش کننده می کرد که مثال « نگه کردن عاقل اندر سفیه » را به ذهن متبادر می ساخت ... گفت :

گویا مفهوم اختناق را در فرهنگ های لغت نیافته اید که آمده اید از من می پرسید ؟!!! . من هم یک سؤال از شما آیت الله زاده یزدی دارم : اگر ماهی از شما بپرسد که آب چیست ؟ چه جوابی به او می دهید ؟ . و او چگونه می تواند پاسخ شما را درک کند ؟ . دیوان فرٌخی یزدی را یافتید ؟ (4) ، دیوان عارف قزوینی و میرزاده عشقی و حتی نسیم شمال را هم نخواهید یافت ... شاید سالروز تولٌد و فقدان این شعرا در روزنامه ها و رادیو و تلویزیون جشن گرفته می شود ؛ امٌا نامرئی است و ما نمی بینیم ؟! .

در این حیص و بیص خانم دکتر ظفردخت اردلان ، استاد دانشگاه ، که به عنوان منشی گروه علوم اجتماعی عملا" منشیگری دکتر صدیقی را می کرد وارد شد .کمی « رو » یا فته بودم ! . گفتم استاد حالا ملک الشعراء دربار چه کسی است ؟ . گفت : خوب موقعی این سؤال را مطرح کردید ، از خانم دکتر اردلان بپرسید ! . تا خانم دکتر اردلان گفت : چند نفری هستند ... دکتر صدیقی حرفش را قطع کردو و گفت بعدا" جواب ایشان را بدهید ؛ این ملک الشعراء ها هیچ وقت تمام نمی شوند . فهمیدم که باید اتاق را ترک کنم ، و ترک کردم .

(1)     بعدا" ، و قبل از این که عذر کسرائی را از بانک رهنی بخواهند ،حراست بانک رهنی تعداد صندلی ها را به چهار کاهش داد !

(2)    همراهان کسرائی نظر خوشی به من نداشتند و گاهی سؤالاتی اینچنینی که می کردم مورد پذیرش بیشتر آنان قرار می گرفتم .

     (3)هنوزوز هم تعجٌب می کنم که چرا صدیقی برای کسرائی آنقدر احترام قائل بود .

     (4) مجلٌدی از دیوان فرخی در کتابخانه مؤسسه وطالعات و تحقیقات اجتماعی وجود داشت که می گفتند حاشیه هائی هم از پروین اعتصامی بر آن نوشته شده است که خواسته بودم به امانت بگیرم ؛ و گفته بودند اصولا" چنین کتابی نداریم ...

 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : اختناق ادبی در نظام شاهنشاهی , دکتر غلامحسین صدیقی , علیرضا آیت اللهی, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 522 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 0:31

هوا بس ناجوانمردانه آلوده است
من این کنج قفس ، اندر هوس : یک ظرف پالوده !
و نه پالوده ای از نوع شیرازی که کاکویش به پیش آرد
مرا پالوده ای باید ز شهر یزد و با شهد شکر از نی .
مرا پالوده ای باید که با برف طزرجان سرد و یخ باشد
و تخم شربتی بر روی آن لرزان و گه رقصان
درون کاسه ای از کاشی میبد
به رنگ گج سفید و نقشهایش آبی آبی
زمرغ و گل ، گل و بلبل
بیا ای مرغ در تهران که بینی حال بدحالان :
هوا بس ناجوانمردانه آلوده است
فضا بس ناجوانمردانه آلوده است
قضا بس نا جوانمردانه آلوده است ...
 
گروه : نو
  نوع : نیمائی  
موضوع: طنز  
نام : فالوده یزدی    
شاعر : علیرضا آیت اللهی  
زمان : اردیبهشت 1347   
مکان : دانشگاه تهران   
ویرایش نشده .
 
بیگمان شاعری که از کودکی و نوجوانی ، یا کم سوادی و کم اطلاعی ، شروع به سرودن شعر می کند فاقد استقلال و آزادی است ؛ و این نسل های قبلی هستند که وی را راهنمائی ( یا منحرف ) می کنند ؛ و « شخصیٌت » شعری وی را شکل می دهند . قریحه ی شاعر هرچه که باشد تحت تاثیر غرایز و انگیزه ها ی نسبتا" ارثی و به خصوص آموزش های فرهنگی جامعه خود قرار می گیرد .
من در جامعه ای متولد شدم که شعر گفتن چندان حُسن و به خصوص هنری چندان ارجمند ( و نان در آور ) محسوب نمی شد ؛ و گاهی نشانه ای بود از نوعی نا بهنجاری ...
خانواده های مذهبی و قدیمی شهر من نسبت به شعر و شاعری به نوعی به دیده اکراه نگاه می کردند ؛ برای بسیاری از آنان شعر گفتن فعالیتی عبث و بیهوده بود ؛ و اگر نه این اصطلاح مشهور از کجا آمده است که : « شعر نگو ! » ...  مگر این که شعر هدفی میقٌن و مردم پسند داشته باشد ؛ و از اینجاست که در سال 1335 شعری برعلیه دولت دکتر اقبال ! و در سال 1339 شعری در مدح و منزلت قرآن مجید سرودم .
شعر در دهه ی 1340 نقش اقتصادی خود را از دست داده بود؛ و تاکید اولیاء بر شکل گیری و افزایش توانائی اقتصادی و کسب در آمد فرزندشان بود که در این باره تعلق وی به دنیای شعر و شاعری را به نوعی انحراف از بطن زندگی می دانستند ؛ و اگر وی را از شعر خواندن و شعر سرودن منع نمی کردند لااقل تشویق یا آنچنان تشویقی هم نمی کردند .
مخالفت شدید پدرم با خرید دیوان حافظ که در 13 سالگی خریدم ( و هنوز هم دارم ) ؛ و با انتخاب رشته ادبی برای ادامه تحصیل در دبیرستان را هیچگاه از یاد نمی برم . برای روحانیون آن روزها دیوان حافظ خواه نا خواه مُبَلِغِ  می گساری و عشق حیوانی و...و... بود ؛ امٌا مگر انسان می باید دست از تمام غرائز خود بردارد و جوکی و مرتاض شود ؟! مگر عشق به دیگری منتج به « النکاح سنٌتی » و نهایتا" بقاء نسل و بقاء انسانیٌت نیست ؟ مگر مرحله ی نخست عرفان نیست ؟...
و از آنجا بود که نخستین شعری که در جوانی سروده ام ، بنام « ای گل ناز و هوسباز ... » و چند روز قبل برحسب تصادف ، پس از نیم قرن ، آن را یافتم ، در چنین عشقی بود ! ، آن را پنهان کردم که هیچ بزرگتری متوجه نشود ! « استقلال » و « آزادی » نداشتم ...
ممکن است یک نفر از خواندن این شعر کمی خوشحال شده باشد ؛ امٌا فایده ی شعر « فالوده یزدی » که سه - چهار سال پس از آن سروده ام چیست ؟ شما بفرمائید : چه فایده ای داشته یا دارد ؟.  
 

 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر نو , شعر طنز , فالوده یزدی , علیرضا آیت اللهی ,اردیبهشت 1347 , دانشگاه تهران , شعر کاربردی, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 587 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 0:28

« دوستت می دارم » 
به همین زیبائی
ای عزیز دل من
این که تو « تنهائی »
پس چرا « تن ها » ئی ؟!
هریکی را یک راه 
در پی آن بک چاه
چاه وبل غم و درد 
چاه ویل گل زرد
یک نگاهی به درخت مجنون ،
گل سُرخم ، بنداز !
بلبل تو اینجاست
گرچه زیبائی و رنگ نو ندارد هرگز 

و یهار ... و بهار ...
مگذار !
که زمستان آید...
که گل گونه ی تو یخ بزند
آب بر آتش عشق 
رنگ رویت بشود پنهان و
عطر و بویت به نهان

گل چه بوئی دارد ؟
گل چه روئی دارد ؟
و چه شاداب ...
... ولی فصل بهار

مگذار ،
مگذار ،
تا رود فصل بهار
به شکفتن واشو ! 
سوی این آوا شو !
و بگو !
« دوستت می دارم »
تا به تنهائی ما 
شاد نگردد هر زاغ ... 
... و بگوید در باغ 
که : « دوتن ها » هریک...
به عبث ، منتظر پائیز اند ...

دوستت می دارم
مگذار 
تا رود فصل بهار

گروه : نو
نوع : نیمائی
مام : دوستت می دارم
موضوع : عاشقانه
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : فروردین 1347
مکان : تهران ، دانشگاه تهران

 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر نو , دوستت می دارم ,عاشقانه , علیرضا آیت اللهی , فروردین 1347 , تهران, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 545 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 0:24

 شعر زورکی !


شهرت در یک « علم » یا یک « هنر » ، به ویژه در کشورهای درحال توسعه ، به مفهوم سرآمد بودن در آن علم و هنر نیست . گاهی حتی کسانی که در میانه ی رده ی هنرمندان یک رشته قرار دارند ، سرآمد آن رشته شناخته می شوند . چرا ؟

-         شانس دارند

-         روابط اجتماعیشان قوی است

-         تبلیغاتشان مفصٌل است

من عامل شانس را ، چون بشر در آن دستی ندارد ، مردود نمی دانم ؛ امٌا کسی که بنا بر روابط ( روابط خویشاوندی ، روابط همسایگی و همشهریگری ، روابط عمومی قوی ) و تبلیغات خود را مطرح می کند و خواه نا خواه به ناحقٌ بر جای ادیب و هنر مند بزرگتر از خود تکیه می زند نه هنر مند است و نه ادیب ... یا شاید زیرکی است که بیش از آن که ادیب و هنر مند باشد ؛ فرصت طلب و در جهت منافع شخصی است .

چنین شخصی ( که برخی از عوام وی را « شخصیٌت » می پندارند ) قاعدتا" باید مطرود جامعه قرار گیرد ؛ امٌا بنا به واقعیٌت سطوح شعور اجتماعی موجود بر صدر می نشیند ! و قدر می بیند ! . این است که در فلان صفحه ی شعر فلان مجلٌه و ماهنامه ی ما که اعتباری هم بهم زده است شهر فلان بازیگر یا خواننده مشهور یا سیاستمدار شهیر ، یا ...را چاپ می کنند حال آنکه اشعار بسیار زیادی که و اقعا" شعر هستند ، هیچگاه به چاپ نمی رسند ( و گاه حتی از طرف ناشاعران روزنامه نگار یا ناشر ، شعر شناخته نمی شوند ؟! ) و از بین می روند .

البتٌه یک مورد قابل توجٌه هم وجود دارد :

ممکن است شعر ، داستان ، و به طور کلٌی نوشته یا هر اثر دیگری وجود داشته باشد که برای پدید آورنده اش عزیز باشد ؛ امٌا برای دیگران نه چندان ! ، یا بر عکس ، نزد دیگران ارج و قربی بیاید حال آنکه برای شخص خالقش نه تنها چنین اهمیٌتی نداشته است بلکه از میزان زیاد استقبال عمومی از آن به حیرت افتد . اواسط دهه 1350 حمید مصدٌق نزد من و چند نفر دیگر اعتراف کرد که هرگز فکر نمی کرده است شعر « من اگر بنشینم » وی تا به این حد ٌ با استقبال عموم مواجه شود . . دو سه سال قبل از آن من شعری نوشته بودم که اینجا می آورم :

چشمهایش...

چشمهایش : پرتوی خورشید در دریای سرخ ،

ابروانش ، چون شفق ،

    چون طاق معبد ، سجده گاه عشق پاک

گونه هایش ؟ بارش برفی است روی لاله زار ...،

       روز در شب .

لب : چو گل ! ، دریای گلگون شراب ! :

      شیره شیرین شیدایی : شراب !

می شود نوشید این آب حیات عشق را ؟

-         کاش می شد !

-         کاش می شد ...

 وقتی شعر را به دست سیاوش کسرایی دادم ، با همان متانت و جدیٌت همیشگی ، امٌا با لبخندی تلخ و نسبتا" طنز آمیز گفت :

       آیت اللهی ، این شعر را زورکی گفته ای ؟! . راست می گفت ...

گروه : کهن
نوع : نیمائی
نام : چشم ها یش
موضوع : عاشقانه
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : بهار 1347 
محل : تهران ، دانشگاه تهران
شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر کوششی , شعر بافی , شعر زورکی , شعر نو , شعر چشم هایش , شعر عاشقانه , علیرضا آیت اللهی , بهار 1347 , تهران, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 522 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 0:21

گویدم دوستی ره جان است
راه اگر هست راه جانان است
عشق و لبخند جای نفرت و غم
بسمِ الله ملحظ ِ آن است
وه چه زیباست گفتمان با عشق
ده چه زیباست گفتمان با عسق

گویمش نه فرشته ای نه پری
نه عظبم البلاء و دربدری
دختری ! چون حوای روز ازل
عشق بنهاده بر دل بشری
وه چه زیباست گفتمان با عشق
وه چه زیباست گفتمان با عشق

گویدم راه کوته است و دراز 
سهل یا ممتنع به عشوه و ناز
سهل دارد خدا زمین و زمان 
ممتنع ناصحان شندر غاز
وه چه زیباست گفتمان با عشق
وه چه زیباست گفتمان با عشق

گروه : کهن
نوع : ترجیع بند
نام : راه اگر هست
موضوع : عاشقانه - عارفانه - اجتماعی
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : زمستان 1346 

محل : تهران ، دانشگاه تهران  

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر کهن , ترجیع بند وه چه زیباست گفتمان با عشق , شعر عاشقانه , شعر عارفانه , شعر اجتماعی , علیرضا آیت اللهی ,زمستان 1346 , تهران, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 503 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 0:16

لینک دوستان

خبرنامه